قیام بابک خرمدین

بر گرفته شده از کتاب "سطیرهء 1400 ساله اعراب بر افغانستان"
جلد دوم ،ص 265 – 269 نوشتهء پژوهشگر گرانمایهء کشور سلیمان راوش


قیام بزرگ بابک خرمدین( بیدار گر همه زمانه ها) بر ضد سیطره اعراب

... داکتر حسین زرین کوب نابجا و خلاف واقعیت های تاریخی کتاب بسیار ارزشمند خویش را عنوان ( دو قرن سکوت) داده است . وقتی تاریخ به بررسی گرفته می شود ملاحظه می گردد که دوقرن اول اسلامی دوقرن قیامها و شورشها بوده است ، نه سکوت . در این دوقرن است که مردم دست به قیام و شورش و مقاومت ها علیه اعراب متجاوز مسلمان زده اند. . پس از چهار قرن مقاومت ، یعنی در اواخر سلطنت غزنویان است که سکوت ناروا علیه اعراب متجاوز مسلمان بر قرار می گردد. تمام جنبش ها و قیام ها علیه اعراب در دوران امویها و عباسی ها اتفاق افتاده است که به یک عبارت قیام خرمدینان را میتوان آخرین قیام بزرگ پیش از آغاز سکوت خواند. در باره قیام بابک تقزیبآ در همه تواریخ سخن رفته است . اما در تاریخهای که به وسیله تاریخنگاران کشور ما افغانستان امروزی نوشته شده است تقریبآ در باره بابک خرمدین سکوت اختیار گردیده است . تنها در پسینه سالها پروفیسور اعظم سیستانی از قیام بابک اسقبال نموده و در کتاب ( حماسه قیامها یا دوقرن مبارزه به خاطر ازادی) که این عنوان هم محققانه ، عنوان کتاب دوقرن سکوت داکتر حسین زرینکوب را رد مینماید ، در باره این قیام روشنی انداخته می نویسد : « یکی از قیامهای پر سر و صدایی ضد خلافت بغداد در ربع اول قرن سوم هجری ، قیام بابک خرم دین در آزربایجان است. » 416 عبدالحی حبیبی جاییکه در باره زندگی خانوادگی ابومسلم معلومات می دهد به نقل از اخبارالطول ابوحنیفه دینوری می نویسد : « بابک خرمی ( مقتول 223 هه ) که به انتقام خون بومسلم بر خاست از اولاد مطهر بن فاطمه بنت بومسلم بود ، که خرمیان خود را به این فاطمه بنت بومسلم منسوب دارند . »417
اگر گفته اوحنیفه دینوری را قبول نمایم چنانچه که اکثر مورخین بر آن تکیه دارند بابک از پدر و مادر خراسانی بوده است . فرزانه ا ی در باره بابک خرمدین چنین می نویسند : « . . . باز سازی چهره های تاریخی مانند بابک با استفاده از نوشته های مورخین ، به تمامی میسر نیست زیرا برخی مورخین چهره او را مخدوش کرده اند و از او یک فتنه انگیز و یاغی و فاسد ساخته اند . در باره تولد بابک بین مورخین اختلاف نظر است ابو حنیفه دینوری : « اورا از نوادگان ابومسلم خراسانی میداند . ابن ندیم که نوشته های او در باره بابک آکنده از غرض و کینه است او را فرزند نا مشروع مردی روغن فروش و زنی یک چشم می داند . وابستگی های مورخان دستگاه قدرت و تعصبات دینی آنان ، نوشته های انان را محشون از اضافه سازی ها و داستان های بی اساس در جهت تخریب چهره های رهبران ضد خلافت عباسی نشان می دهد . بابک در جوانب تبریز و کوهستان های آن به پیشه وری و شبانی مشغول بود و از این رهگذر با اندیشه های خرمدینان آشنا شده و با آنان و رهبر آنها جاویدان بن سهل ( شهرک ) پیوند یافت.
جاویدان بن سهل در زمان خلافت هارون رشید عباسی رهبری و هدایت گروهی از طرفداران نهضت و تعالیم مزدک و بقای یاران ابومسلم و ناراضیانی بودند که از مدت ها قبل در اذربایجان ، طبرستان ، ری ، همدان و اصفهان فعالیت می کردند. بعد از مرگ جاویدان ، بابک به رهبری خرم دینان رسید و به روزگار خلافت مامون عباسی حدود سال 200 هجری در آذربیجان سر به شورش بر داشت . گفته می شود حاتم بن هرثمه والی عباسی ارمنستان که پدرش به تحریک وزیر مامون ـ فضل بن سهل ـ به قتل رسیده بود ، از شورش بابک اطلاع داشت و او را تحریک و حمایت می کرده است . شورش بابک بر بنیاد ضدیت و دشمنی با عربیت شکل گرفت . این نهضت ضد فیودالی بود اراضی و زمین های آذربایجان در این زمان به صورت اطلاعاتی تحت حاکمیت فئودال ها و زمینداران و اشراف عرب در آمده بود . روستائیان و دهقانان خرده پا که سال های سال از برتری جویی و سنگینی جزیه و خراج و تحقیر ها و تعبیض های نژادی حاکمیت عربی رنج و مرارت کشیده بودند ، دسته دسته به بابک پیوستند . بدینسان یک مقاومت ملی گسترده در اذربایجان علیه خلافت عباسی شکل گرفت . گسترش نهضت بابک و کشته شدن مالکان و صاحبان زمین و مصادره شدن اموال آنان و برهم خوردن اقتدار و حاکمیت خلافت در آذربایجان ، خلیفه مامون را به چاره اندیشی در دفع شورش بابک ناگزیر ساخت.



مامون عباسی این قیام را خطر بزرگی برای خلافت می دانست ، چندین بار سپاهیان خود را برای دفع و سرکوب خرم دینان فرستاد. اما بابک توانست چندین شکست بر سرداران عرب وترک خلیفه وارد نماید و حتی سردار بزرگ محمد بن احمد طوسی در 214 در مصاف بابک کشته شد . با این پیروزی ها ، شورش خرمدینان گسترده تر شد و اصفهان را نیز در بر گرفت . بابک توانست مناطق وسیعی در آذربایجان و آران را تحت سلطه خویش در آورد . »
418


بر اساس تحقیق مرتضی راوندی مامون همچنان « محمد بن حمید طایی را که پیروزی های بسیاری به دست آورده بود و شهر های قزوین و مراغه و بیشتر آذربیجان را گشوده بود ، به جنگ بابک فرستاد . ولی پس از شش جنگ که بین آنها روی داد محمد بن حمید کشته شد . » 419
این بار مامون سرکوبگر خراسانی خویش را که حلقه غلامی اعراب و مزدوری دین عرب را بر گردن افگنده بود ، عبدالله بن طاهر فوشنجی را : « به جلو گیری بابک گسیل داشت و تمام ولایات ری ، همدان و اصفهان و آذربایجان را به او بخشید اما بابک به دژی پناه برد و لشکریانش پراکنده شدند . عبدالله طاهر نیز نتوانست کاری از پیش برد .»420 ولی برای خلیفه مامون مهم تر از جنبش بابک اوضاع خراسان بود و نگرانی از به استقلال رسیدن خراسان . بنآ برای سرکوب جنبش های آزادی خواهی و رهایی بخش خراسان عبدالله بن طاهر را بدون آنکه بتواند بر بابک پیروز شود ، از آذربایجان فرا خواند و به خراسان به جای برادرش طلحه که وفات نموده بود فرمان امارت داد. که ما از آن بعدآ یاد خواهیم کرد « مامون عباسی قبل از آنکه بتواند این شورش را سرکوب بسازد به سال 218 در گذشت و معتصم به جای او بر تخت خلافت جلوس نمود . هدف نخستین و اصلی معتصم دفع شورش بابک بود . و قلعه ( بذ) به نماد مقاومت ملی در برابر خلافت عربی تبیل شده بود. با بالا گرفتن کار بابک ، معتصم که خلافت را در معرض خطر و اضملال می دید ، سردار ایرانی و ظاهرآ مسلمان خویش ( افشین) از شاهزدگان اشترسنه را در 221 با سپاهی انبوه به سر کوبی بابک فرستاد . »421
در تاریخ راوندی نوشته شده است که : « حیدر پسر کاوس ، با عنوان خانوادگی افشین امیر زاده اشترسنه بود که با پدر و برادرانش به دست خلیفه اسیر افتاد و در بغداد بزرگ شده و در آن جا به سرداری رسیده بود. » 422
تاریخنگاران ایرانی بسیار خواسته اند که اگر بتواند روی خیانت افشین به جنبش ملی و آیینی بابک خاک بپاشند، که این واقعآ از نهایت خفت و محل گرایی های سخیفانه است
و جفا در باره آنچه که واقعیت است در تاریخ . برخی از این پژوهشگران ایرانی به گفته خود شان چنان ( تو در تو) و ضد ونقیض یک حقیقت تاریخی را بنا بر مصلحت ها ی نژادی و دینی و مذهبی و محلی بیان میدارند که مبدیان ، واقعیت موضوع را به مشکل میتوانند دریابند. مثلآ جناب مرتضی راوندی که یکی از پژوهشگران بنام عرصه تاریخ است ، برای اینکه گناه افشین را کم رنگ جلوه داده باشد می نویسد : « با اینکه دل افشین با ایرانیان بود و بالاخره به جرم همدستی با مازیار دوست بابک که پس از بابک در مازندران سر به طغیان برداشت ، کشته شد ، معلوم نیست چرا افشین به جنگ با بابک رضا داد و چرا پس از گرفتاری ، او را به دربار خلیفه آورد . شاید او چنین می پنداشت که خلفه بابک را خواهد بخشود . . .و در ادامه مینویسد : معتصم با وی ( افشین قرار گذاشته بود که هر روز که او بر اسب نشیند و به جنگ بر نشیند ده هزار درهم به او بدهد و هر روز که بر اسب نشیندو به جنگ بیرون نرود ، پنجهزار درهم بدو بخشد. »
423 پاسخ این اینکه چرا افشین به جنگ بابک رضا داد ، داکتر حسین زرینکوب بسیار خردمندانه ارائه داشته می نویسد : « اینان جنگجویان مزدوری بودند که جلادت و شجاعت خود را با عطایا و غنایم معامله می کردند . تیغ و بازوی خود را مثل آزادگی و خرد خویش به صاحبان قدرت می فروختند و برای بدست آوردن طلا از ریختن خون هیچکس حتی خون خود دریغ نداشتند . غنایم و اموالی که در این جنگها از باروبنهء دشمن و گاه از مردم زبون بیدست و پای شهر ها و دهات غارت می کردند برای آنها عاید سر شاری بود . از این رو جنگ را همواره با گشاده رویی پذیره می شدند . برای افشین ، که مانند همه، امرأ مزدور خلیفه ، خود را خدمتگزار مرگ و نیستی و پایدار قدرت و عظمت میدانست هیچ آسانتر و مطبوع تر از قبول چنین مامودیتی نبود . » 432
افشین در مدت سه سال جنگ و گریز نتوانست کاری از پیش ببرد . در نهایت افشین در صدد بر آمد با نیرنگ و خدعه بر بابک دست یابد . این شیوه کار ساز افتاد و بابک قلعه را ترک کرده و به ارمنستان پناهنده شد . بابک از شاهزاده ارمنی ( سهل بن سنباط ) انتظار یاری داشت . اما سهل به اصرار فرستادگان خلیفه ، بابک را تحویل افشین داد. تراژیدی مرگ بابک حماسه ای از استواری و پایداری و مردانگی را خلق کرد . داستان قتل بابک را ( خواجه نظام الملک ) که خود از مخالفان بابک بود چنین آورده است : ( چون معصم را چشم بر بابک افتاد گفت : ای سگ ! چرا در جهان چنین فتنه افگندی ؟ هیچ جواب نداد . تا هر چهار دست و پایش را بریدند . و چون یک دستش بریدند . دست دیگر در خون زد و روی خود مالید و همه روی خود سرخ کرد. معتصم گفت : ای سگ ! این چه عملیست ؟ گفت : در این حکمتی است ، شما هر دو دست و پای مرا خواهید برید و گویند روی مردم از خون سرخ باشد . چون خون از روی رود رو زرد شود ، من روی خود از خون سرخ کردم تا چون خون از تنم رود نگویند که رویش از بیم زرد شد و . . . ) چون بابک به قتل رسید ، دستگاه خلافت عباسی خود را از تهدید و خطر بزرگی که 23 سال لرزه به اندام خلافت انداخته بود ، رها ساخت . » 425
همانگونه که گفته شد گذشته از آنکه بابک از پدر و مادر خراسانی بوده ، پیشترین پیروان قیام بابک را خراسانیان تشکیل مید اد ، به همین لحاظ بوده که سر اورا پس از انکه مدتی به مدینة السلام می اویزند ، سپس یه خراسان می فرستند تا پیروان او را در خراسان ترسانده باشند . در مروج الذهب مسعودی در تایید این واقعیت چنین نوشته
شده است « . . . معتصم به شمشیر دار گفت شمشیر را میان دو دنده اش زیر قلب فرو کند تا بیشتر زجر بکشد شمشیر دار نیز چنین کرد ، انگاه بگفت تا زبان او را ببریدند و اعضای بریده ء او را با پیکرش بیاوختند . سر او را نیز به مدینة السلام فرستادند و روی پل نصب کردند و پس از آن به خراسان فرستادند و در همه شهر ها و
ولایتهای انجا بگردانیدند زیرا اهمیت عظمت کار وی و کثرت سپاهش که نزدیک بود خلافت را از پیش بر دارد و مسلمانی را تغییر دهد در دلها سخت نفوذ کرده بود. »
426

اما ببینیم که این خلیفه ء مومنان خود چه می کرده است . انچه خلیفه به ویژه پس ازبه قتل رساندن بابک در حق ناموس این راد مرد ملی کشور ما انجام داده است ، نشاید که خراسانی را که بازهم نماز اسلام بخواند . خواجه نظام الملک در سیاستنامه خود می نویسد: . . و معتصم خلیفه به مجلس شراب بر خاست و در حجره ای شد . زمانی در انجا بود ، پس بیرون آمد و شرابی یخورد و باز بر خاست و در حجره دیگر شد ، و باز بیرون آمد و شرابی بخورد ، و بارسوم در حجره شد ، و پس بیرون آمد و در گرمابه شد و غسل بکرد ، و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بگذاشت و به مجلس باز آمد ، و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود ؟ گفت نه . گفت نماز شکر نعمتی از نعمتی خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت بر داشتم که هر سه دختر ان دشمنان من بودند یکی دختر بابک ، دیگری دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر . »
427



زمانی که طاهر بن عبدالله فوشنجی سر گرم جنگ با نیرو های بابک بود ، در خراسان خوارج سرگرم جنگ با اعمال تازیان بودند . چون برای اعراب اهمیت خراسان به مثابه گنجنیه حیات شان مهم و اساسی بود . همینکه طلحه برادر طاهر می میرد و خوارج فرصت پیدا می کنند که شورش های خود را گسترده تر انجام دهند ، مامون عبدالله بن طاهر را از گرما گرم جنگ با بابک فرا میخواند و به امارت خراسان منصوبش میدارد .
نکته که این جا قابل ذکر است اینست که چرا در حالیکه عنوان کتاب سیطره اعراب بر افغانستان داده شده است ، از خانواده های غیر عربی بر افغانستان یا خراسان دیروزی ذکر به عمل می آید ؟ پاسخ اینست که با تغییر سیاست اعراب در خراسان مجری سیطره اعراب همین خانواده هابودند و در حقیقت اسلام نه به وسیله امویان و عباسیان،
بلکه ناقل این انفلونزای عربی در کشور ما کار گزاران خراسانی از طویله های اعراب بود. بنا بر آن جدا کردن این ها از اعراب به معنی برائت این مجرمین از تقصیر شان در برابر تاریخ و ملت و کشور ما خراسان خواهد بود و جفا بر حق کسانی که مردانه علیه اعراب سنگر گرفته بودند نباید زر را با مس دریک ترازو به پیمانه گرفت»

سایت مرجع pendar.forums1.net/
گزارش تخلف
بعدی